شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

رویای باران

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

مرد

اون مردایـــــــی که با یـــه نــــه گفتنشون
میفهمـــــی که دیگــــه نبایــــــد اصـــــرار کنــی
اونــــی که قبل از مهمونــــــی بایــــد لباستـــــو
نشـــــون بــــــدی تا تاییـــــدش کنــــــه
اونـــی که وقتی بهتــــ اخـــــــم میکنه
باید شالتــــــــو بکشـــــی جلــــــــو
اونـــــی که وقتــــــی میخــــــــوای از پیشش بــــری
دست میکشه رو لبتـــــ و میگـــــــــه
کمـــــــرنگ کــــــن اون رژتـــــــو
اونــــــــــی که وقتــــــــی تــوی یه جمعید از بغلتــــ تکـــــــون نمیخــــوره
اونـــــی که تـــــوی سرمــــــــا یـــــــخ میـــــــزنــــــــه
ولی وایمیسه ســـــــر کوچــــه تا تـــــو بــــری توی خونـــــــــه
اونـــی که اگه بخوای اشتباه کنـــی پیش خـــــودت میگــــــی
اگه بفهمـــــــــه میکشتم
اونی که خنــــــــده و شیطونیــــــــــاش فقط و فقط مــــــــــال خــــــــــودتــــــــه
و اخمش مــــــال بقیــــــــــــه
به این میگــــــــن
مــــــــــــــــــــــــــرد

انتظار

و چه انتظار بزرگی است

اینکه بدانی پشت هر دوستت دارم

چقدر دوستت دارم ... !

تکلیف چشمهایم

نزدیک میشوم بوی دریا می اید
دور که میشوم صدای باران می اید
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم....
یا چتر بردارم و دلبری کنم؟

بارون

متن آهنگ جدید مهدی احمدوند با نام بارون :

این اتفاقی نیست که من تو این شلوغی دیدمت
فهمیدمت تا دیدمت ، تا دیدمت فهمیدمت
این اتفاقی نیست که من می‌بینمت بازم تو رو
انگار تو تقدیر منی دیگه نمی‌بازم تو رو
زیر بارون با توام تو خیابون با توام
تو دلم برف اومده من تو زمستون با توام
حرفی از رفتن نزن نه نمیشه
من تو خیالم با توام تا خوبه حالم با توام
فنجون قهوه‌م خالیه اما تو فالم با توام
خواهشی دیگه ندارم این آخریشه
زیر بارون

♫♫♫♫♫♫

آهنگ جدید مهدی احمدوند با نام بارون

♫♫♫♫♫♫
این اتفاقی نیست هنوز نگاه تو شکل منه
احساس من مثل توئه احساس تو مثل منه
این اتفاقی نیست ببین عطرت هنوزم با منه
احساس این لحظه‌ی من بدتر از عاشق بودنه
زیر بارون با توام تو خیابون با توام

تو دلم برف اومده من تو زمستون با توام
حرفی از رفتن نزن نه نمیشه
من تو خیالم با توام تا خوبه حالم با توام
فنجون قهوه‌م خالیه اما تو فالم با توام
خواهشی دیگه ندارم این آخریشه

عاشقم...

عاشقم...

اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،

تو کجا ؟ کوچه کجا ؟

پنجره ی باز کجا ؟

من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ،

بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...

گُنه از کیست ؟

از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟

از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب ،

تو را سخت در اغوش بگیرم...

چتر

چترم رابستم٬زیرباران رفتم

فکررا ٬خاطره را٬ یادرا ٬خنده رازیرباران بردم

زیرباران چیزها نوشتم٬حرف هازدم٬زیرباران جستم وجستم..

عشق زيرباران رفت٬دوست زیرباران گم شدوتمامی نوشته هایم با باران ازبین رفت

فکرزیادباران هنجارشدوخنده زیرباران مرد...

چترم رابازکردم به زیرباران رفتم چتر فکری نداشت٬یاد خاطره ای نداشت٬لبخندی نداشت

دوستش من بودم عشقی نداشت.

آفتاب طلوع کرد٬چتر خشک شد ومن هنوز خیسم ازبارانی که زیرش فریادزدم

دستانم رابازکردم ولبخندزدم!من هنوزاز آن باران خیسم..!!


1